یا فتاح...
سلام...
چقدر تجربه...
این ۲ یا ۳ ماه من به اندازه ی ۱ دنیا تجربه پیدا کردم. !! اما کاشکی بعضی هاشو نمی فهمیدم. یعنی.. کاش از تجربه های بقیه استفاده می کردم و کلی جلو تر میوفتادم... اما اینجوری دیگه برام بعضی چیز ها ثابت شد.. .
آقای / خانم که نمی دونم کی هستی و میای فقط با نام ... نظر ... میزاری. حدس زدن اینکه کی هستی اصلا سخت نیست پس حرفتو راحت بزن. . تو پست قبلی هم بهت اشاره کردم.
اما از همه انتظار داشتم جز شمایی که همیشه به من سر میزدی(کروکدیل) اما تو پست آخری نیومدی. ناراحتم کردی. اما اشکالی نداره
اما پدر : خوبی پدر ؟! بد قولی منو بخش ! ۱ جورایی مقصر من بودم که نتونستم بیام! شرمنده
میم مثل مادر هم اولین فیلم ایرانی بود که می شد روش فکر کرد. ...حداقل ...! ای بد نبود . حداقل آخر فیلم خیلی ها آرایششون به هم خورد!! (به خوانندگان محترم بی احترامی نشه)
راستشو بخاین من از معدود کسانی بودم که گونه های با ارزشم رو با اشک دل خیس نکردم !! قبل از گریه کردن ببینید ارزششو داره یا نه بعد گریه کنید!
یا حق
<السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا>
سلام...
دوباره بعد از چند وقت از این طرفا..!
دلم دوباره بدجوری هوای چرت و پرت گفتن کرد. گفتم بیام خالیش کنم و از بعضی ها هم شکایت و گله کنم... اوهووم
نمی تونم نگم که گند زدم . آخه...
اول از همه می رم سراغ بعضی ها که ادعای پدری می کردند.. کوشی پدر جان وقتی پسرت ... تو کجا بودی ؟؟ حالا معلوم هم نیست کی بیای اینجا رو مبخونی؟!
نفردوم: تا بهت گفتم از ترس خودت نمی دونستی چی کار بکنی .. از صدات معلوم بود بد جوری ترسیدی . خیلی ادعای دوستی خالصت می شد . اما معلوم شد چی کاره ای و نمی دونم شاید هم من زیادی ادعام می شد اما برام ثابت شد :
من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بد حالان و خوشحالان شدم
هر کسی از ظن خود خود شد یار من وز درون من نجست اسرار من
آره عزیز. با خودتم این ور اون ورو نگاه نکن . نشونی می خوای؟؟؟ آخه تو که سالی ۱ بار هم نمیای اینجارو بخونی اما برات نشونی هم میگم: قرار نبود ۱ کتاب بهت بدم؟؟؟چیه خورد تو حالت؟؟؟ اصلا فهمیدی با تو ام یا نه؟؟
نفر سوم: گله ندارم اما گله دارم...
ولش کن خیلی سخته که بفهمی با تو بودم اما انقدر باهوش هستی که بگیری مطلب رو...!
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنی (مخاطبش خودمم)
سلام. خوبید؟ (احتمال دادم که حد اکثر ۲ نفر این پوست رو بخونن برای همین خوبید رو جمع نوشتم) فرزند کمتر زندگی بهتر (چه ربطی داشت؟!)
اووووووووووووووووووه ببین چی شده که بعد این همه وقت من دوباره اومدم اینجا . ۱ دلیلش این بود که تنها کسی که مرتب میومد منو همراه می کرد که ادامه بدم نبود و گرفتاری خودش رو داشت . البته الان دیگه فکر کنم میاد.
البته قرارا بود من برای خودم بنویسم . خوب هنوز هم خبرا خودم می نویسم!
بگذریم . عجب اتفاقاتی که افتاد و نیوفتاد . اصلا باید اتفاق می افتاد تو این مدت؟؟
تنها چیزی که می دونم اینه که نه تنها بهتر شدم از قبلم... ولش کن
مثل همیشه کم و گنگ نوشتم . اما نوشتم!
یا حق
سلام...
باز هم از این حرف های مسخره که دلم دوباره گرفته و اصلا نمی خوام با هیچ کس صحبت کنم و می خوام تو تنهایی خودم باشم و ....
درست هبرای خودم مسخره و تکراری شده اما از گفتنش یا نوشتنش احساس بدی ندارم . احساس خوشاین یا دلپذیری هم ندارم اما...
آخه من باید چی کارکنم؟؟؟ اون از اون حرف های اون شب تو ماشین که تمام فکر و ذکرم رو مشغول کرده و هنوز هم به نتیجه ای نرسیدم . بالاخره چه فرقی بین ....
چرا هر کس ۱ نظر متفاوت داره؟؟ چرا خودم به ۱ نتیجه ی درست نمی رسم؟؟؟ چرا ۱ نفر جلوم سبز نمیشه و حرف درست و قانع کننده رو به من می زنه؟
چرا این محبت خرج شدنیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا فرق می کنه؟؟؟؟ چرا مثل ۱ امتحان سخت میمونه؟ پس بالاخره کی باید من ببینم ؟؟؟
چرا هیچ وقت نشده من حرفم رو کامل کامل به ۱ نفر بزنم؟؟حتی ۹۰ ٪ هم باهاش حرف زدم اون هم ۲ ساعت توی ۲ زمان متفاوت برام حرف زد اما من نگفتم.... حقیقت
بازهم من کنار اومدم.... مثل همیشه
چه جالب....