-
روایت فتح!۲
یکشنبه 8 مردادماه سال 1385 15:35
سلام... اول از همه من رو به خاطر حرفی که زده بودم و عمل نکردم ببخشید. آخه قرار بود که من به فاصله ی 1 یا 2 روز ادامه روایت رو بنویسم اما نشد. آخه خدا قسمت کرد و امام رضا هم طلبید و رفتیم مشهد اونم چه مشهدی. بهترین سفر عمرم بود... به اونجا رسیدیم که قرار بود از شیرپلا حرکت کنیم به سمت قله توچال .دیگه همه آماده بودیم و...
-
روایت فتح!!!
شنبه 31 تیرماه سال 1385 20:12
سلام... از اسمش معلومه می خوام روایت فتح کنم!؟. اما روایت فتح قله توچال! اصلا این که می خوام بنویسم . صرف ۱ داستان معمولی نیست آخه آدم میتونه از اتفاقات یا سفر های کوچکی مثل این ۱ حرف ها یا نتایج اساسی بگیره که هم به درد دنیا و هم آخرتش بخوره سرتون درد نیارم به نام خدا گفتیم و حرکت از دربند به سمت بالا کردیم. اول راه...
-
یا علی
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 22:05
سلام به همه ی همه... حالتون خوبه؟ مطمئنم که خوبه.! خوب پس خدا رو شکر . اول از هر چی بعد از ۲ روز تاخیر روز مادر و ولادت حضرت فاطمه (س) را به همه تبریک می گم. این چند روزه که نبودم راستش بودم ولی انقدر فکرم مشغول بود که هر بار که خواستم بنویسم نشد. مشغوله چیزای بی خودی هم نبود خدا رو شکر و نتیجه ی خوبی هم داشت. تو...
-
۱۷ تیر ۸۵
شنبه 17 تیرماه سال 1385 22:29
سلام... امشب هم یکی دیگه از شبهای سال گذشت و فردا هم .... توی آپ قبلی از گذر زمان و .. این صحبت ها حرف شد ولی صرف یادآوری جمله بالایی رو گفتم.!!! عجب روزی بود امروز . وقتی پیش دانشگاهی رو دیدم با چه خوشحالی دارن با هم حرف می زنن و حال می کنن ۱ لحظه دوست داشتم که جای اونا باشم و لی بعد منصرف شدم ... آره دیگه این پیش...
-
اسمشو هر چی می خوای بذار!!
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1385 12:41
سلام به همه دوستای خوبم ... همتون خوبید؟ معلومه که خوبید . منم بد نیستم ... بد جوری درگیر گرمای تابستون شدم. (خدا وکیلی گرم شده !!.) جای همه خالی جمعه ای ۱ کوه رفتیم همچین خوب بود . حالم جا اومد.اون بالا باز هوا بهتر بود اما ۱ چیزایی بدتر بود(حالا اون چیزا باشه کسی خواست بدونه خصوصی بهش می گم!!!!). آره خلاصه هر...
-
وقت تنگ است..
شنبه 10 تیرماه سال 1385 21:43
سلام علیکم... خودمونیش سلام چطوری؟!! هر چی فکر میکنم می بینم هیچی نشده وقت داره تموم میشه. منم مثله همیشه نه تنها از وقت استفاده نمی کنم بلکه ۱ جوری می خوام زود تر تموم شه.. حالا چرا ِ باید یشینم ببینم مشکل کار کجاست؟ دلم می خواد ۱ جور دیگه شروع کنم ِشروع کردنی!! برا امروز بسه . هر چی سعی کردم چرت و پرت بگم نشد.چرت...
-
ایام فاطمیه
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1385 00:51
سلام قبل از هر چیز ایام فاطمیه را به همه تسلیت می گویم بعدش سلامی دوباره... این چند روز حرف تداشت . یعنی عالی بود. آخه با بروبچ کلی کارای خوب خوب کردیم. جای همه خالی بود . خیلی گنگ حرف زدم . می دونم هیچ کدومتون هیچی نفهمیدید اما دلم خواست نوشتم. فعلا من میرم آخه خیلی خسته شدم از ظهر تا حالا الانم ساعت ۱ (البته نصفه...
-
الاف بودم اومدم..
یکشنبه 4 تیرماه سال 1385 22:04
سلام... راستش دیدم کاری ندارم از خستگی هم دارم می میرم بعد تازه هم هوا ناجوانمردانه گرم شده!! گفتم بیام ۱ چیزی بنویسم البته تو پرانتز داشته باشیم(تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزی )بگذریم... دیگه چیزی ندارم بگم!!! راستی سرم هم درد می کنه! الان که ۳ خط بالا رو خوندم دیدم یکم چرت و پرت نوشتم شما ببخشید دیگه تکرار نمی شه....
-
عالی گفت...
جمعه 2 تیرماه سال 1385 17:40
سلام ... ۱ کسی ۱ حرف قشنگی زد حیفم اومد اینجا نداشته باشمش؛ اینو گفت: (copy_past کردم که هیچ تغییری نکنه!!) مراقب قلبت باش....اون یه امانته ...باید به کسی بدی که ارزشش رو داشته باشه!
-
زیبا ترین قلب
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1385 12:01
سلام ... فکر کردم خیلی متنه قشنگیه بد نیت این جا هم پیش خودم داشته باشمش... زیباترین قلب روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را درتمام آن منطقه دارد . جمعیت زیاد جمع شدند . قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشهای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که...
-
نمی دونم!!
یکشنبه 28 خردادماه سال 1385 20:28
کاری که نباید رو کردم دوباره خدای من.. مگه قرار نشد به من کمک کنی . من که دارم تمام تلاشم رو می کنم. نمی دونم... دل و جانم به تو مشغول و نظر بر چپ و راست تا نئانند حریفان که تو مقصود منی محمد
-
با نام خدا
شنبه 27 خردادماه سال 1385 23:25
گفته بودم که برا دل خودم می نویسم .حالا دوست داشتین نظر بدین که کمکم کردین اگه ندادین هم که ندادین... خدایا سر یک چند راهی گیر افتادم چی کار کنم از هر کی می پرسی یه چیز میگه خوب تشخیصشم سخت میشه دیگه خودت بهتر می دونی پس به خدایی خداییت به من کمک کن ... بعضی از رفیقام که واقعا اسمشون رو میشه رفیق گذاشت یک عیبم رو میگن...
-
...
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 20:23
زندگی دل های به هم یوسته است تا در آن دوست نباشد همه در ها بسته است . به نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد با سلامی که در آن نور ببارد لبخند دست یکدیگر را بفشاریم به مهر جام دل هامان بساریم به هم بسراییم به آواز بلند شادی روی تو ای دیده به دیدار تو شاد باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست تازه ، عطر افشان، گلباران باد
-
سال دیگر...
شنبه 20 خردادماه سال 1385 22:02
خوبه .از چند روز پیش حالم خیلی بهتره چون می دونم که الان دیگه اون آدم نیستم (حداقل تا الان سعی کردم بدی های قبل رو بذارم کنار ) سال دیگه این موقع مثه امسالم نمی خوام باشه. می خوام اون روز یعنی ۱۳۸۶/۳/۲۰ خوشحال و سر بلند باشم. ۱ تقویم دارم که هر روز توش ۱ نوشته ی جالب داره . ۲۰ خرداد رو که دیدم (تولد خودم ) ۱ جمله...
-
امید...
جمعه 19 خردادماه سال 1385 00:31
نمی دونم چرا انقدر آدم می تونه بد باشه .به اندازه ای که هر چی داره و نداره از یادش میره اونوقت ۱ دونشو که ازت میگیره خدا تازه می فهمی که چی داشتی. هر سال که میگذره به جای اینکه احساس پیشرفت بکنم بدتر صد مرحله پسرفت می کنم . همین پارسال بودا... چقدر خوبه آدم هیچی نمی فهمه (دوران بچگی) بی خیال زندگی می کنی انگار نه...
-
یادداشت اول
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1385 17:31
سلام به همه ی دوستان عزیزم . خبر مهم اول: ۲ روز مونده به تولدم من این وب رو راه انداختم. تولدم مبارک!!! البته زیاد هم خوشحال نیستم چون عمرم ۱ سال دیگه گذشت و من هیچ کاری نکردم مثل اینکه خیلی دارم رسمی حرف می زنم .اصلا من این جا بعضی موقع ها میام تا حرف دلم رو بزنم. اولیشم اینه: زندگی دل های به هم پیوسته است تا در آن...