سلام...
امشب هم یکی دیگه از شبهای سال گذشت و فردا هم ....
توی آپ قبلی از گذر زمان و .. این صحبت ها حرف شد ولی صرف یادآوری جمله بالایی رو گفتم.!!!
عجب روزی بود امروز . وقتی پیش دانشگاهی رو دیدم با چه خوشحالی دارن با هم حرف می زنن و حال می کنن ۱ لحظه دوست داشتم که جای اونا باشم و لی بعد منصرف شدم ...
آره دیگه این پیش دانشگاهیا(دانشجو ها!!) از همین امروز فرداس که ماشین بابا رو بلند کنن و برن اینور اونور گشت و گذار.. اصلا به من چه اونا چی کار می کنن !!(به فکر خودمون باشیم).
دیگه داره بازی رده بندی شروع میشه و قراره آلمان ببره!!
پس منم برم ببینم نتیجه چی میشه. ولای اصلا امشب برا این اومدم اینجا چون می خواستم اینو بنویسم
خدایا
رحمتی کن تا ایمان نام و نان برایم نیاورقوتم بخش تا نانم و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم
خدایا به من چگونه زیستن را بیاموز
چگونه مردن را خود خواهم آموخت.
منو باش مار بزرگ کردم تو آستینم!!! غلط کردی المان می بره!!!
سلام....شریعتی می خونی تو هم؟!آلمان هم که برد البته بازیش رو ندیدم!
می دونی چیه محمد بهترین کار اینه که تو زمان زندگی کنی! یعنی نه حسرت گذشته نه انتظار اینده!
راستش من خودم نتونستم این طوری زندگی کنم! هیچ وقت حسرت گذشته رو نخوردم اما اینده رو برای خودم ساخته بودم! حیف که مثل یه آیینه ریخت و خورد شد!!!
.............
موفق باشی و همیشه شاد شاد
هنگامی خواستند کار دل را در سینه ام اغاز کنند اشنای خوبی (!) و دلسوزی نداشتم که از خزانه ی دلها بهترین را برایم بر گزیند( یه کم فرق داره با اصلش اما فقط همین تکه اش یادم مونده)
سلام
خداوند به تو عطا کند....
نمی خوای آپ کنی؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!
سلام
خب گفتی زمانوو منم نوشتم: زمان و تسلط!